[ad_1]
هر کس با مفهوم و مضمون فیلم چک سفید آشنا باشد، متوجه میشود که فیلم بدخیم چگونه اثری است. جیمز وان با ساخت فرانچایزهای آکوامن و احضار، میلیونها دلار سود برای برادران وارنر به ارمغان آورد و این موفقیتی است که به یک فیلمساز، آزادی کامل میدهد تا در پروژههای بعدی خود هر کاری میخواهد انجام دهد و وان از این آزادی نهایت استفاده را کرد و از آن برای ساختن بیشترین خشونت ممکن بهره برد و ترسناکترین فیلم استودیویی حداقل دهه گذشته را ساخت.
هشدار: در این متن، داستان فیلم بدخیم لو میرود
بدخیم، الهامگرفته از سبک ترسناک ایتالیایی جالو و فیلمی بسیار وحشتناک است که با همراهی آکلا کوپر (نویسنده جشنواره جهنم) نوشته شده است و مانند اثری است که آن را در پشت ویدیوکلوپ محله خود در سال ۱۹۸۶ پیدا میکنید.
بدخیم یک فیلم کمهزینه و خشن، با اکشنی فوقالعاده است که کارگردان، آن را از ترکیب دنیاهای دیسی و سریع و خشمگین آفریده است. واقعا لازم نیست تا توضیح دهیم که در پایانبندی وحشیانه فیلم چه می.گذرد اما خود فیلم برای انجام این کار زحمت زیادی میکشد. پس ارزش بحث و گفتگو دارد و باید درباره اهمیت آن صحبت کنیم. قسمت انتهایی بدخیم به طرز شگفتانگیزی، خارج از انتظارات و تصورات هر مخاطبی است.
اما خلاصه داستان چیست: در طول بدخیم، مدی میشل (آنابل والیس) شاهد قتلهای هولناکی توسط یک غول به نام گابریل است، شبحی که مانند یک مترسک عصبانی حرکت میکند و فقط میتواند با پخش افکار خود در تجهیزات الکتریکی مجاور، ارتباط برقرار کند. سرانجام، مدی درمییابد که گابریل، نام دوست خیالی خودش است که فرزندی داشته است. او به مدی فرمان میدهد تا کارهای وحشتناکی انجام دهد. والدینش در کودکی، او را یک بچه دردسرساز میدانستند (مدی در کودکی به فرزندی پذیرفته شده بود و در یک موسسه تحقیقاتی قرار داشت). به نظر میرسد که وان در بدخیم، سبک خاص و جدیدی را در این ژانر ارائه میدهد. در واقع، گابریل تنها بخشی دیگر از شخصیت مدی است و او را مجبور میکند تا برخلاف میلش، افراد مختلف را بکشد.
افشاگری بزرگ و نهایی فیلم، کمی خشن است. خواهر مدی، سیدنی (مدی هسون)، با جستجو در بایگانیهای یک مرکز تحقیقات متروکه، متوجه میشود که مدی با یک تومور انگلی زنده متولد شده که به گفته دکتر فلورانس ویور (ژاکلین مک کنزی)، نسخه شدیدتر تراتوم است. این تومور در بدن و مغز او قرار دارد و آنقدر قوی است که افکاری را در سر او زمزمه میکند و گاهی بدن او را کنترل مینماید. پزشکان تمام تلاش خود را برای حذف گابریل انجام دادند اما بخشی از تومور باید به مغز مدی بچسبد تا او زنده بماند. چند دهه بعد، یک درگیری فیزیکی هولناک با شوهر متجاوزش، درک (جیک آبل)، دوباره آن بخش از مغزش را بیدار میکند و گابریل برای انتقام به سوی پزشکان و افرادی میرود که سعی کرده بودند او را از بدن و مغز مدی حذف کنند. اگر بخواهیم واضحتر بگوییم، در واقع این تومور به طور فیزیکی بدن مدی را ربوده است. گابریل در بدخیم خیلی عجیب حرکت میکند، زیرا او خود مدی است که به پشت راه میرود و صورت تغییر شکلیافته گابریل نیز از پشت جمجمه او بیرون زده است.
وان مهارتهای خود را به طرزی وحشیانه در وحشتناکترین فیلم اصلی ترسناک چند سال اخیر نشان میدهد. مدي كه در سلولي در محوطه پليس محصور شده است، با چند زنداني ديگر برخورد پیدا میکند و گابريل تحريك ميشود و از پشت جمجمه او بیرون میآید. هیولا با کنترل کامل بر بدن مدی، موجب میشود که او برعکس شود و صورتش از پشت جمجمه به آرامی بیرون میزند، آرنجهایش کاملا خم میشوند و پاهایش به طور همزمان به جلو و عقب حرکت میکنند. در این کشت و کشتار، گابریل همه افراد سلول و هر پلیسی را که در ساختمان قرار دارد، قتل عام میکند و این صحنه یک کلاس آموزشی برای باقی کارگردانان است که بدانند چگونه فیلمی در مرز باریک بین وحشت و طنز بسازند. وان به طرزی دیوانهکننده (مانند فیلم آکوامن) از استدیکم برای قاب بندی حرکات گابریل استفاده میکند. گابریل از فریمی به فریم دیگر میرود و مشغول کشتن نفرات مختلف میشود. او مانند هیولای سیرکی در آثار خیالپردازانه تیم برتون است. این فیلم، گروتسک است، تهوع آور است، و البته بسیار بسیار خندهدار است و اگر این خندهدار بودن را به عدم آگاهی وان و استودیو نسبت میدهید، پس قطعا چیزی از ترکیب قوی وحشت و طنز نمیدانید. همه چیز در این فیلم، از قبل برنامهریزیشده است.
در پرده سوم فیلم، مخاطبان احتمالا به یاد گفته وان در تریلر دوم فیلم بدخیم میافتند و با دیدن فیلم، احساس میکنند که برادران وارنر در واقع مردم را به بهترین حالت ممکن، برای تماشای فیلم، آماده کرده بود. وان گفته بود: «شما باید از فرصتها استفاده کنید. اگر این کار را نکنید، در نهایت، دوباره و دوباره همان چیزهای قدیمی را میسازید. من فکر میکنم مخاطبان تشنه اثری جدید و متفاوت هستند.»
این حرف کاملا درست است، چرا که فیلم آخر احضار، شیطان مرا وادار کرد، اثری تکراری و مایه تاسف بود. سومین قسمت از مجموعه وان که آن را در سال ۲۰۱۳ شروع کرده بود، طبق همان فرمول ترس همیشگی پیش میرود و هیچ نوآوری در فیلم وجود ندارد. این مورد در درجه اول به خاطر مایکل چاوز، کارگردان فیلم است. خیلی از افراد فراموش کردهاند که چیزی که باعث شد فیلم اول احضار (و فیلم توطئهآمیز در سال ۲۰۱۰) بسیار خلاقانه به نظر برسد، این واقعیت بود که به تکنیکهای قدیمی ترس مانند احضار شبانه ارواح، تختههای نازک و پرسروصدا و چراغهای سوسوکننده که سالها بود استفاده نشده بودند، روی آورد. فیلم احضار آنقدر موفقیتآمیز بود که به سبکی خاص تبدیل شد و مانند هر فرانچایز دیگری، این سبک نیز رفتهرفته خستهکننده شد. به همین دلیل است که همیشه باید در ژانر وحشت جایی برای آثاری شبیه به بدخیم وجود داشته باشد که یک پیچش داستانی جالب دارد و هیچ شباهتی به فیلمهای دیگر استودیویی ندارد. ایده این فیلم آنقدر نوآورانه است که تماشاگران به دلایل مختلف، درباره پتانسیل تبدیل شدن این فیلم به یک فرانچایز صحبت میکنند. به این ترتیب، جیمز وان و حتی جوردن پیل که آثار ترسناک کمتری در کارنامه دارد، در واقع، جایگزین وس کراون کبیر هستند که بهتر از هر کسی میدانست که یک سبک یا فرمت چگونه مخاطبان را برمیانگیزد و این که چه زمانی یک ژانر، نیاز به بازیابی دارد.
البته بدخیم به خودی خود امکان تبدیل شدن به یک فرانچایز را دارد. پیروزی مدی بر گابریل، پایان کشمکش شخصی اوست. او متوجه میشود که علیرغم ازدواج ناموفق قبلی خود و حضور یک انگل در مغزش، بدنش فقط متعلق به خودش است و هر قدرتی هم که گابریل به او داده، در واقع، متعلق به خودش بوده است. گابریل در پایان فیلم، در زندان ذهن مدی اسیر میشود اما جالب اینجاست که همین پایانبندی، نشان از بازگشت دوباره این موجود دارد. به هر حال، ساخت یک آینده فرضی از دنبالهها، نباید از لذت فیلم فعلی بکاهد. بدخیم یک فیلم فوقالعاده و فراطبیعی است که با هزینهای کم و توسط استودیویی بزرگ منتشر شد. این اتفاق، خودش یک پیروزی محسوب میشود.
منبع: Screenrant
[ad_2]
Source link