[ad_1]
فیلم من خیلی مراقبم (I Care A Lot)، محصول نتفلیکس است. این فیلم کاملا خبیثانه به نظر میرسد و بسیاری از کابران آن را دوست دارند.
آیا یک فیلم نیاز به شخصیتهای دوست داشتنی دارد؟ سوال خوبی است. شاید یک نفر به سختی استدلال کند که شخصیتهای دوست داشتنی جز اموال شخصی نبوده و حتی وقتی که مخاطبین درگیر داستان نیستند این قدرت را دارند که آنها را جذب کنند.
همچنین این مطمئنا روشی است که ما همه چیز را بد تصور میکنیم، زیرا فیلمهای افتضاح بسیاری وجود دارند که مشکل اصلی آنها به طور قطع قهرمانانی هستند که کنار گذاشته شدند. اما آیا ساختن فیلمی باکیفیت که کارکترهای آن صرفا هیولاهایی نفرت انگیز هستند، غیرممکن است؟
جواب منفی است، و فیلم من خیلی مراقبم از جی بلکسون تأییدی بر این پاسخ است. این فیلم منحصرا در مورد افرادی با اوراح سیاه و فرسوده است، ارواحی متعلق به ۱۰۰ کیلومتر زیر پایینترین مدار جهنم که حتی ذرهای آثار رستگاری در آنها دیده نمیشود – و سطح بدخواهی آنها فراتر از حد تصور است. فلسفهی رانه (سائق) دربارهی این درگیری بدبینانه میگوید قدرتمندترین سلاح در برابر شر بزرگ، یک شر بزرگتر است، و بازی موش و گربه که حاوی حقه بازی و خباثتی خوشایند بود، مدتها طول کشید و ادامه یافت.
حتی انتظاراتی که از هر ژانر هنر وجود دارد، باعث کاهش شگفتیها نمیشود، و روزاموند پایک -بازیگر تحسین شده در گلدن گلاب که موفق به دریافت جایزه شد- طی چرخشی شیطانی، خود را با یک داستان شرورانه مطابقت میدهد. (بهترین بازی او پس از فیلم دختر گم شده از دیوید فینچر) و زیبایی آفتاب درخشان (به معنای واقعی کلمه) که همه چیز را نشان میدهد.
نقش اول فیلم من خیلی مراقبم فرد خبیثی به نام، مارلا گریسون (پایک) است، سرمایهداری فاسد و جامعه ستیز که با موفقیت سیستم را برای اجرای یک کلاهبرداری وحشتناک به بازی گرفته است. او ادعا میکند که وکیل و قیم قانونی است، اما کاری که واقعا انجام میدهد یافتن افراد مسن درمانده و متقاعد کردن یک قاضی (ایسیا ویتلاک جونیور) در این مورد است که آنها نمیتوانند از خود مراقبت کنند. سپس با رشوه دادن به صاحب یک خانهی سالمندان (دامیان یانگ)، آنها را به آنجا میبرد و تمام اموال و داراییهای آنها را میفروشد. وی که به صورت کلی در چارچوب قانون فعالیت میکند، یک شرکت کامل را به این کار اختصاص داده است که با شریک زندگی خود فران (ایزا گونزالس) آن را اداره میکند.
وقتی یکی از طعمههای مارلا و فران ناگهان از بین میرود، آنها به دنبال شخصی میگردند که او را جایگزین کرده و به خانه سالمندان ببرند، و با کمک دوست پزشک و فاسد خود (آلیشیا ویت) فرد مورد نظر را پیدا میکنند. جنیفر پیترسون (دایان ویست) مدیری بازنشسته است که به تنهایی زندگی میکند و خانوادهای ندارد و مارلا پس از بررسی سوابق او، با دیدن او به عنوان معدنی از گنج به سراغش میرود. دادرسی اضطراری -بدون حضور جنیف – انجام میشود و فقط در عرض چند دقیقه این بازنشستهی کاملا توانمند، به صورت کاملا قانونی تحت قیومیت شخصیت اصلی داستان قرار میگیرد.
جدیدترین قربانی این کلاهبرداری زندانی میشود و نقد کردن داراییهایش شروع میشود. اما مارلا به زودی پی میبرد كه مشكلی وجود دارد. در صندوق امانات جنیفر یک کیف الماس بیعیب و نقص دیده میشود و روزی در هنگام بازسازی خانه جنیفر مردی با تاکسی میآید تا جنیفر را سوار کند. طولی نکشید که مارلا و فران متوجه شدند که آخرین طعمهی آنها، آن کسی نیست که تصور میکردند، و حرص و طمع آنها را با شخصی مواجه کرد (پیتر دینكلیج) كه نه تنها فعالیت، بلکه زندگی آنها را در معرض تهدید قرار داد.
داستان فیلم من خیلی مراقبم شما را کاملا مشمئز میکند
بدیهیست که دوستداران سینما با فیلمهایی که طی داستان خود، اخلاق انسانی را کمتر در نظر میگیرند، غریبه نیستند، اما روند معمول اینگونه است که ضمیر منفی تغییری مثبت کند و یا توسط نیروهای معمولتر متعادل شود (مثلا در فیلمهای گانگستری، قهرمان قاتل زمانی از دنیای جنایت دور میشود که سایهی کارآگاه نزدیک و نزدیکتر میشود).
آنچه روایت فیلم من خیلی مراقبم را بسیار وقیح جلوه میدهد، این است که طوری مخاطب را تحت تاثیر قرار نمیدهد که او را وادار به گریه و غم کند. به جز این واقعیت که مارلا بدون پول بزرگ شده و علاقهای به بازگشت به آن سبک زندگی را ندارد، هیچ پس زمینهی اندوهناکی نمیتواند رفتار ناهنجارانه او را توضیح دهد. او این کار را صرفا به دلیل حرص و طمع و از طریق قانون انجام میدهد.
آنچه برای مخاطبان باقی مانده این است که بدون هیچ اختیاری برای قرار دادن خود به جای او، امیدوارند که جهان، عدالت را اجرا خواهد کرد و البته این امید در تاریکترین لحظات به ذهن انسان میرسد. توضیح بیش از حد در اینجا یک خطای سینمایی است، اما بگذارید فقط بگوییم که همکاران جنیفر پیترسون انتقامجویان نیستند. یک دوگانگی جذاب ایجاد شده است، زیرا شما امید زیادی دارید که یکی از طرفین پیروز شود و دقیقا به همان اندازه ناامیدانه دعا میکنید تا به طریقی با کشتن یکدیگر تمام شوند. احساس تند و زنندهای از فیلم دریافت میشود، اما اگر این احساس بدون هیچ تاثیر مثبتی فقط حکم سرگرمی را داشته باشد، تاثرآمیز میشود.
همه بازیگران، به ویژه رزاموند پایک و کریس مسینا مورد سرزنش هستند
با تماشای فیلم من خیلی مراقبم نمیتوان به این کلیشه قدیمی فکر نکرد که بازیگران از بازی در نقش تبهکار لذت بیشتری میبرند، زیرا در این فيلم همه نقشها منفی است و به نظر بازیگران اوقات بدی سپری نمیکنند.
پیتر دینکلیج عصبانیت مهارشدهی گیرا و ترسناکی دارد که به طور دائم در رفتارهای او قابل مشاهده است، و در کمال شگفتی میبینیم هنگامی که مارلا پس از کشف جزئیاتی خاص در مورد هویت واقعی دایان ویست، با او روبرو میشود، دایان با خندهای شیطانی هویت خود را نمایان میسازد و میبینیم که او کاملا از یک شخصیت پیر و معصوم فاصله دارد. کارکتر دین اریکسون با بازی کریس مسینا -وکیلی که نمایندهی جنیفر پیترسون است- را نیز باید با دقت مورد ارزیابی قرار داد.
همانند مضمون کلی داستان، رفتار متزلزل و تهدیدآمیز او در اولین ملاقات با مارلا چنان قدرتمند است که وقتی این صحنه به پایان میرسد، ناخودآگاه جملهی (لعنت بهش) را خواهید گفت.
هیچ تردیدی وجود ندارد که رزاموند پایک در مرکز این فیلم قرار دارد. با این حال، مارلا برای کسب نام مستعار خبیث نهایی تلاش میکند و در این کار موفق هم میشود. بیرحمی که او به طور عادی از خود نشان میدهد تکان دهنده و وحشتناک است، اما در عینحال آنچنان مستدل است که باعث میشود هنگام تماشا دلشورهای بگیرید که این واکنش نیز با لبخندهای احمقانه و فریبهای ملیح از شما دور خواهند شد.
مهمتر از همه این است که ارادهی راسخی که توسط این شخصیت میبینیم و باعث میشود گاهی مارلا مورد احترام ما قرار بگیرد، بسیار آزار دهنده است هرچند وقتی احساس میکنیم که او در این مسیر نفرت انگیزتر میشود، این احساس مثبت برای همیشه از بین میرود.
من خیلی مراقبم، در روشنایی روز اتفاق میافتد و نورپردازی به جا و هوشمندانهای دارد
اوضاع به وضوح در این فیلم تاریک میشود، اما بخشی از فضای سرد و خشن فیلم، به دلیل میزان روشنایی آن است. عملیات شرورانه مارلا عملیاتی نیست که بتوان آن را در تاریکی شب انجام داد، بلکه در عوض در سالنهای دادگستری با نور فلورسنت و خانههای سالمندان انجام میشود و سبک جی بلکسون با روشنایی تیز، رنگهای واضح و پنجرههای بزرگ، حسی واقعی را به مخاطب القا میکند. هرچه تهدید همکاران جنیفر پیترسون بیشتر میشود، نگاه زیبایی شناختی فیلم هم بیشتر میشود و سکانسهایی را میبینیم که از تاریکی به بهترین نحو استفاده میکنند. هرچند رنگها گاهی بسیار آزاردهنده و هراسانگیز هستند، اما همیشه قدرت بسیاری دارند.
وقتی نوبت به مخاطبان و داستان افراد بدی که در حق دیگر اشرار ظلم میکنند میرسد مسیر پیموده شده همیشه متفاوت است و فیلم من خیلی مراقبم داستانی به شدت افراطیتر از این موضوع است و قلبی برای بدبینی شدید و توانایی درک رابطه سادیستی با شخصیت اصلی لازم است. اما افرادی که بسیار حساس هستند، با دیدن این فیلم زجر میکشند و مدتها پس از تماشای این فیلم به آن فکر میکنند.
منبع: Cinemablend
[ad_2]
Source link